آقا بسيار شهداي جنيدي را مورد تفقد و لطف قرار دادند و خاطرات آشنايي خانواده ما و زمان شهادت همه فرزندان را يکي يکي يادآوري کردند.

 به گزارش مشرق به نقل از فارس، مادر شهيدان جنيدي با بيان اينکه خانواده شهدا بايد همواره دنباله‌رو آرمان‌هاي شهدايشان باشند،‌ گفت: خانواده شهدا نبايد دست از تبعيت از ولايت برندارند. ما نيز آماده‌ايم تا جان و آبروي‌مان را در راه دفاع از ولايت فدا کنيم.

وي درخصوص نحوه آشنايي مرحوم حجت‌الاسلام جنيدي با رهبر معظم انقلاب افزود: معمولاً روحاني‌ها وقتي با هم آشنا مي‌شوند يا در جلسات درس است يا هم مباحثه و همشهري هستند؛ اما مرحوم جنيدي با هيچ‌يک از اين شيوه‌ها با رهبر انقلاب آشنا نشدند؛ بلکه در سال 67 در دوران رياست جمهوري آقاي خامنه‌اي، مرحوم جنيدي امام جمعه رودسر از توابع گيلان بودند که از اهالي گيلان 2 اتوبوس را براي ديدار با حضرت آقا راهي تهران کردند؛ چون ما اصالتاً پيشوايي هستيم، دوتا اتوبوس هم از پيشوا براي ديدار با آقاي خامنه‌اي آمدند.

مادر شهيدان جنيدي ادامه داد: وقتي خدمت ايشان شرفياب شديم، پيش از حضور آقا در ميان جمعيت، حاج ‌آقاي ما را صدا زدند و به طبقه بالا بردند، وقتي آقا تشريف آورند بلافاصله دست حاج آقا جنيدي را بوسيدند؛ اين صحنه براي ما بسيار عجيب بود؛ چون آقاي خامنه‌اي با آقاي جنيدي هيچ آشنايي نداشتند. بعد از اين ديدار هم اعلام کردند که خانواده حاج آقا جنيدي اجازه ديدار خصوصي با آقا را دارند. اما حکمت آن رفتار حضرت آقا براي ما مشخص نشد.

حاج‌خانم جنيدي اظهار داشت: در سال 77 که همسرم بيمار شدند، ما از گيلان به پيشوا آمديم و حضرت آقا براي عيادت همسرم به منزل ما تشريف آوردند؛ آقا بسيار ناراحت بودند و فرمودند که يک هفته است که «من مي‌خواهم به عيادت حاج‌آقا بيايم اما بچه‌ها امروز و فردا مي‌‌کنند؛ ديگر گفتم اگر امروز آمديد که هيچ، وگرنه خودم مي‌روم»؛ ايشان در اين ديدار بسيار خانواده را مورد لطف قرار دادند و گفتند که «نگران نباشيد، حاج آقا هيچ ناراحتي ندارند، شما نارحت هستيد که پرستاريد»؛ و حاج آقا دو روز بعد از اين ديدار به رحمت خدا رفتند.

جنبدي افزود: سال 79 فرزندم عبدالحميد که جانباز شيميايي و موج‌گرفته جنگ بود به شهادت رسيد، حضرت آقا به منزل ما تشريف آوردند که به درخواست بنده به منزل شهيد که نزديک منزل ما است، تشريف بردند؛ و در ضمن صحبت‌هاشان فرمودند «در سال 66 يا 67 (دقيقاً خاطرم نيست) وقتي مرحوم حاج آقاي جنيدي به ديدار ما آمدند من در ميان جمعيت نگاه مي‌‌کردم و ديدم اين وجهه، وجهه ديگري است و بي‌اختيار دستش را بوسيدم»؛ هريار که ما با خانواده به ديدار آقا مي‌رفتيم ايشان مانند کبوتري که بال بگشايد، حاج آقا را در آغوش مي‌گرفتند و از ايشان با عنوان «جنيدي خودمان» ياد مي‌کردند که حاکي از ارتباط معنوي حضرت آقا با حاج‌ آقا جنيدي بود.

وي اظهار داشت: بعد از فوت نصرالله فرزند شهيد عبدالحميد، دو شب از آقا امام زمام (عج) خواستم که ديدار آقا را قسمت ما بفرمايد و مي‌‌گفتم «آقاجان، مي‌دانم ايشان خيلي سرشان شلوغ است و دلم هم نمي‌خواهد وقت ايشان را بگيرم؛ اما چشم ما را به جمال ايشان روشن کن»؛ که شب سوم يعني ديشب حضرت آقا به منزل ما تشريف آوردند.

مادر شهيدان جنيدي گفت: البته دو شب پيش هم خواب ديدم که مرحوم جنيدي در اتاق نشسته که يک سيد نوراني از در خانه وارد شدند؛ آقاي ما گفتند ظرف ميوه در اتاق من آماده باشد که مهمان مي‌آيد من مزاحم شما نشوم؛ وقتي هم حضرت آقا تشريف آوردند فرمودند که «سه روز است مي‌گويم برنامه‌اي فراهم شود تا به ديدار شما بياييم اما مهيا نمي‌شود».

جنيدي در خصوص فرزندان شهيدش نيز گفت: نصرالله سومين فرزند من و نخستين شهيد خانواده بود که 20 سال داشت و وقتي جنگ آغاز شد خواب و خوراک نداشت؛ وقتي از مدرسه مي‌آمد و سفره پهن مي‌شد دور سفره مي‌گشت و گريه مي‌کرد؛ پدرش مي‌گفت «همه مي‌رويم شما ناراحت نباش»؛ نصرالله هم با گريه مي‌گفت «آقاجان کجا مي‌رويم، دشمن دارد به تهران مي‌آيد آنوقت ما بنشينيم غذا بخوريم و به فکر خودمان باشيم»؛ بعد از آن فوراً به تهران آمد و دوره جنگ‌هاي چريکي را ديد و در گروه شهيد چمران بود که در کنار کرخه به شهادت رسيد. پيکر نصرااله را 55 روز بعد از شهادتش به خانه آوردند.

وي بيان داشت: شهيد دوم خانواده، آخرين پسرم رضا بود، که در سپاه پذيرفته شد و 40 روز در منجيل آموزش ديد؛ گفتم مادر پدر و برادرهايت در جنوب هستند شما هم سعي کن به جنوب بروي؛ گفت «نمي‌خواهم به هتل بروم بلکه مي‌خواهم بجنگم»؛ به همين دليل به غرب رفت و در پاک‌سازي روستاهاي مريوان به شهادت رسيد. بعد از شهادتش کردهاي ضدانقلاب 20 هزار تومان پول خواستند تا پيکر رضا را به ما تحويل دهند؛ من هم به بچه‌هاي سپاه پيغام دادم که بگوييد «به شما پول بدهم که باز اسلحه جور کنيد و عزيزهاي ديگرمان را بکشيد. بچه من مال شما» که بعد از 13 ماه در سال 63 در مرحله پاکسازي که رزمندگان کرد مسلمان انجام دادند پيکر رضا را آوردند در حالي که چند پاره استخوان و بادگير و پلاکش بيشتر نبود.

*آقا فرمودند؛ در پس ناراحتي‌‌ها اجر عظيمي نهفته است

همسر مرحوم حجت‌الاسلام جنيدي گفت: محمد هم در آغوش برادرش در جزيره مجنون به شهادت رسيد که 14 سال پيکرش مفقود بود؛ حاج‌عبدالحميد هم در همين منطقه شيميايي مي‌شود و بعد از شهادت محمد دچار موج‌گرفتگي هم مي‌شود. و در سال 88 به شهادت مي‌رسد؛ حضرت آقا بعد از شهادت عبدالحميد وقتي به خانه ما تشريف آوردند، فرمودند «ايشان اگر مقامش از شهداي ديگر شما بيشتر نباشد، کمتر نيست؛ چون خودش را مطرح نکرد و به دنبال درمان‌هاي ديگر نبود» و فرمودند «من حميد را از ته دل دوست مي‌داشتم» که اين فرموده ايشان را زير عکس عبدالحميد نوشتيم.

وي گفت: ديروز هم که حضرت آقا تشريف آوردند از ايشان خواستم تا نوشته‌اي را زير عکس آقا نصرالله بنويسند که آرامش قلب خانواده باشد؛ ايشان هم نوشتند «بسم‌الله‌الرحمن الرحيم؛ خداوند متعال رحمت و فضل خود را بر خانواده شاکر و پرگذشت و با اخلاص جنيدي روزافزون فرمايد؛ درجات مرحوم حجت‌الاسلام جنيدي و فرزندان شهيدش و جوان عزيز تازه درگذشته را متعالي سازد و به بانوي محترم جنيدي و ديگر بازماندگان صبر و سکينه عنايت کند» و دائم مي‌فرمودند «ما ناراحتيم اما در پس پرده اين ناراحتي‌‌ها اجر عظيمي نهفته است».

جنيدي با بيان اينکه خانواده شهدا بايد همواره دنباله‌رو آرمان‌هاي شهدايشان باشند؛‌ گفت: خانواده شهدا نبايد دست از تبعيت از ولايت برندارند. ما نيز آماده‌ايم تا جان و آبروي‌مان را در راه دفاع از ولايت فدا کنيم؛‌ نوه من نصرالله که به رحمت خدا رفت، بسيار دلباخته و شيفته حضرت آقا بود و مي‌گفت که «مادر نه يک قدم عقب و نه يک قدم جلو، بايد دقيقاً ولايت‌مدار باشيم». او بسيار دوست داشت که آقا را از نزديک زيارت کند.

مادر شهيدان جنيدي گفت: او اين شيوه زندگي را از پدر شهيدش آموخته بود که در وصيت‌نامه‌اش نوشت «ولايت فقيه يعني همه حکم‌ها از او صادر مي‌شود؛‌ او فوق قانون است اگر گفت نفس نکش، نمي‌کشم» که اين مطلب را آقا شايد در سال 88 در خطبه نماز جمعه فرمودند که «يکي از عزيزان نقل کرده اگر ولي گفت نفس نکش، نمي‌کشم؛ او مي‌داند که من نمي‌گويم نفس نکش»!

جنيدي اظهار داشت: مرحوم نصرالله در فتنه 88 هم توسط فتنه‌گران دچار جراحت زيادي شد به طوريکه دنده‌هايش شکسته بود و مي‌گفت مادر اميدي نداشتيم که از زير دست‌هايشان زنده بيرون بياييم؛ اما نا اميد نبود و مي‌گفت که «جان و همه دارايي ‌ما فداي انقلاب و رهبر».

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس